نویسنده: محمّدابراهیم فتّاحی




 

تئوری و یا به تعبیری دیگر توهّم توطئه تعاریف متفاوتی دارد و به طور کلی نه از یک نظریه ی مدون برخوردار است و نه دارای نظریه پردازان رسمی است. بلکه به عنوان یکی از عناصر اصلی فرهنگ سیاسی جوامع از رفتار، داوری ها و ارزیابی های مردم عادی تا نوع نگاه سیاستمداران و صاحب نظران انتزاع می شود. این مفهوم پس از چارچوب بندی از بعد مقدمات تاریخی و عینی و میزان درستی و نادرستی و نیز نتایج مترتب بر این گونه تبیین ها مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.
دانشنامه ی امریکایی تئوری توطئه می نویسد، تئوری های توطئه یک تبیین عمومی و مشترک برای بیان علت پدیده های متفاوت اجتماعی و سیاسی است. این تبیین معمولاً دارای سه ویژگی بنیادی است: اصالت نداشتن و فراگیر بودن؛ منحصر نبودن به ایدئولوژی خاص؛ و نیز یهودستیزی [در غرب ] .(1) بر این اساس گروه های مختلف اجتماعی اعم از چپ و راست، تحصیل کردگان و عوام به تناوب به آن متوسل شده اند. همچنین سیاستمداران فعال در حوزه ی قدرت نیز غالباً آن را مطرح می کنند و از آن به عنوان سپر بلا، و یا ضد حمله هایی علیه مخالفان بهره می گیرند.
اما بحث تئوری توطئه در دهه های اخیر در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران بیش از هر زمان دیگری مطرح شده است. همچنین برخی از اندیشمندان اجتماعی تلاش کرده اند تا تعاریفی از مسئله ارائه دهند که به برخی از آنها اشاره می شود. بر اساس یک تعریف «در نگرش توطئه فرض بر این است که دست های آشکار و - بیشتر- پنهان رقم زننده ی مقدرات فرد، جامعه و یا یک ملت هستند. این دیدگاه با دست گذاردن روی تمهیدات پیشین و مواردی که از طریق سرچشمه های توطئه قابل ردیابی هستند و بزرگ کردن آنها، دیدگاهی افراطی و اغراق آمیز از وقایع را به تصویر می کشد.»(2)
در تبیینی دیگر آمده است که بر اساس دیدگاه تئوری توطئه تصوّر چنین است که ایران صحنه ای است که بازیگران آن از سوی قدرت های خارجی کنترل می شوند و نقشی که بر عهده گرفته اند یا کلماتی که بر زبان می رانند نیز از خارج تعیین شده است. این قدرت های خارجی گویا قادر مطلق (3)، کاملاً مسلط و واقف به همه ی جریانات هستند و همه ی حرکت های روی صحنه به فرمان آنان صورت می گیرد. بازیگران، یعنی ایرانیان در صحنه ی سیاست همانند عروسک خیمه شب بازی و دست آموز بوده و صرفاً به فرمان این نیروهای خارجی عمل می کنند. آن چه روی می دهد نه از روی تصادف و نه بر حسب ابتکار لحظه ای و نه از اراده ی مستقل افراد نتیجه می شود. همه چیز از پیش طراحی شده، نمایشنامه روی کاغذ آمده و مؤلف اصلی آن- همان قدرت های خارجی- سرنخ ها را در دست دارند.(4)
در تعریفی دیگر تئوری توطئه، نداشتن اعتقاد یا باور نکردنِ شکل ظاهری رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عنوان شده است.(5) بر اساس این دیدگاه طرفدارانِ تئوری توطئه، تحولات و وقایع سیاسی «صورت ظاهر»ی دارند که دیده می شود، اما اسباب و علل یا ریشه های حقیقی و واقعی به وجود آمدن آن چیزهای دیگری است که یا اساساً نسبت به آنها علم و آگاهی پیدا نمی شود و یا آنکه صرفاً بعدها ممکن است سرنخ هایی از آن به دست آید. به باور آنان، هرگز نباید تحت تأثیر «صورت ظاهر» رویدادهای سیاسی قرار گرفت، بلکه همواره باید به جست و جوی «علت های واقعی»، «دست های پنهان»، «سرنخ های اصلی» و اسباب و عللی رفت که پدید آورندگان آن سعی می کنند از چشم ها پنهان بماند.
بی تردید پایبندی به چنین دیدگاهی این نتیجه را در پی خواهد داشت که تحولات سیاسی اصالت چندانی ندارند و کمتر اتفاق می افتد واقعه ای به طور طبیعی به وجود آید، بلکه اتفاقات و تحولات سیاسی همواره محصول اراده ی قدرت یا قدرت هایی است که مصالح و منافع خود را دنبال می کنند. بدین ترتیب به جای بررسی و تجزیه و تحلیل اینکه تحول یا رویداد خاصی تحت تأثیر کدام عوامل و علل سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی پدید آمده است، توطئه باوران همواره در جست و جوی «عوامل پشت پرده» خواهند بود. این گرایش در مورد پدیده هایی که خلاف باورها و انتظارات شخص باشد، بسیار شدید و برجسته است. در چنین مواردی شخصِ معتقد به تئوری توطئه به نوعی آن واقعه ی سیاسی یا تاریخی را برای خود بازسازی می کند که با باورهای توطئه محور او سازگاری پیدا کند.
تعریفی دیگر از تئوری توطئه بدین صورت است:«توهّم توطئه نوعی بیماری روانی فردی و جمعی است.»(6) بیماری فردی سوء ظن به همه چیز و همه کس را «پارانویا » و بیماری جمعی را توطئه باوری یا نظریه ی توطئه (7) می نامند. کسی که به توهّم توطئه در مفهوم اخیر آن مبتلا است، تمام وقایع عمده ی سیاسی و سیر حوادث و مشی وقایع تاریخی را در دست پنهان و قدرتمند سیاست بیگانه و سازمان های مخوف سیاسی و اقتصادی و حتی مذهبی وابسته به آن سیاست می پندارد. به گمان او همه ی انقلاب ها، شورش ها، جنگ ها، عقب ماندگی ها و وابستگی های اقتصادی و سیاسی، برآمدن و فروپاشی سلسله ها و دولت ها، ترورهای سیاسی و حتی کمبود محصولات کشاورزی، سقوط ارزش پول، قحطی ها و زلزله ها را دست پنهان بیگانه کارگردانی می کند و همه رجال کشور همچون عروسکان خیمه شب بازی و بازیگران افسانه های جن و پری از پس پرده و با اشاره ی او حرکت می کنند و از خود اراده ای ندارند. اینکه می گوییم توهّم توطئه نوعی بیماری است بدین معنا نیست که اساساً هیچ توطئه ای در هیچ موردی در کار نیست و آن چه که توطئه خوانده می شود همه خواب و خیال و توهّم است،... بلکه منظور آن است که مقوله ی «توطئه» را می توان به دو گونه بررسی کرد: یکی برخورد علمی و دیگری برخورد عاطفی و بیمارگونه. در برداشت علمی، «توطئه» به عنوان فرضیه ای در نظر می آید که قابل رد یا اثبات است و در پرتو داده های عینی و اسناد و مدارک تاریخی و بدون جانبداری عاطفی مورد بررسی و تحلیل علمی قرار می گیرد و از این رو قابل اثبات یا رد و انکار است.
بنابراین همان گونه که ملاحظه می شود، نظریه ی توطئه و یا به تعبیر دقیق تر توهّم توطئه دارای تعاریف متعددی است و می توان ادعا کرد که جایگاه و مصادیق برجسته ی توطئه باوری و تئوری توطئه در ایران به دلایل گوناگون از جمله عدم تلاش برای ترسیم تصویری گویا از سوی اندیشمندان و به تبع آن کمبود منابع به زبان فارسی، علی رغم کاربرد فراوان آن در ایران، هنوز به طور شایسته تبیین نشده است. به نظر می رسد نگاهی به پیشینه ی موضوع بتواند تا حدودی جایگاه این بحث را نشان دهد.

پیشینه

الف. جهان

توطئه و دسیسه همواره همراه بشر بوده است. اما رویکرد سیاسی به آن در دنیای مدرن در جنگ های صلیبی، ترس از یهودیان و هراس از انجمن های مخفی، ریشه دارد. (8) در اواخر سده ی یازدهم میلادی باورهای مربوط به شیطنت یهودیان شروع به گسترش کرد: در تصورات قرون وسطی یهودیان چاه های آب را مسموم و به مقدسین بی حرمتی می کردند؛ کودکان مسیحی را مورد اذیت و آزار قرار می دادند، در معاملات خود با بازرگانان به نیرنگ و تقلب متوسل می شدند و دائماً در جهان مسیحیت توطئه می کردند. بعدها ترس و هراس عمومی در اواخر سده ی چهاردهم میلادی پیرامون دو مسئله متمرکز گردید: یهودستیزی (آنتی سمیتیزم) و ترس از انجمن های سرّی. (9)
البته درست است که یهودستیزی در سده ی یازدهم میلادی به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافت و این مسئله تا اندازه ی زیادی به دلیل جنگ های صلیبی بوده است، اما باید به خاطر داشت که این امر در فضای سیاسی معینی به وجود آمد و تقویت گردید.(10) در قرون وسطی آزار و شکنجه امری کاملاً عادی بود. نه تنها به این معنا که افرادی در معرض خشونت قرار داشتند، بلکه از این نظر که اعمال خشونت از لحاظ اجتماعی مورد حمایت دولت و نهادهای اجتماعی و قضایی بود و در مورد گروه هایی از مردم که به واسطه ی ویژگی هایی مانند نژاد، دین و یا شیوه ی زندگی نسبت به عموم متمایز بودند، به کار گرفته می شد. در چنین شرایطی عضویت در این گروه ها خود به خود توجیهی برای حمله و شکنجه تلقی می شد. در این خصوص تنها یهودیان قربانی نبودند، بلکه همجنس بازان، جادوگران و حتی جذامیان نیز در شرایطی مشابه قرار داشتند.(11)
این وضعیت در عصر روشنگری (12) نیز تداوم یافت. به هنگام وقوع انقلاب فرانسه افرادی از جناح مخالف انقلاب از انجمن های فراماسونی (13) به عنوان پوششی برای سازماندهی انقلابی نام می بردند و معتقد بودند که این انجمن ها دست به کارهای شوم می زنند و فعالیت های آنان بخشی از برنامه ی عظیمی است تا الحاد و هرج و مرج را در جهان اشاعه دهند.(14) اما انجمن های فراماسونی اصولاً گروه هایی مساوات طلب بودند. در این انجمن های مخفی افراد می توانستند بدون ملاحظات مربوط به عملکرد یا ملیت گرد هم آیند. آنها راسیونالیست، مخالف کلیسا و جایگاهی برای آزاداندیشان و لیبرال های وقت بودند. این انجمن ها در سده ی 18 در سراسر اروپا و امریکا، به ویژه به هنگام جنگ های استقلال امریکا، جای خویش را باز کردند. از سال 1725 تا 1773 میلادی لژهای فراماسونری در بسیاری از کشورها تأسیس شد و به طور بنیادی به سود بورژوازی به فعالیت پرداخت. این طبقه ی نوپا که در برابر طبقات اشراف وابسته به کلیسا و اریستوکراسی حاکم بر سیاست و دولت بپاخاسته بود، به کمک عوامل و نهادهای خود، از جمله انجمن های مخفی فراماسونی به دنبال آزادی بود و خواستش از آزادی، رهایی از فئودالیته ی مذهبی و سیاسی، آزادی در کار، بازرگانی و انباشت ثروت بود، بدیهی است این گونه خواست ها که با روح و نیاز عصر روشنگری هماهنگ بود، در آیین نامه های مخفی انجمن های فراماسونی جای گرفت و آن انجمن ها مرکز گردهمایی برجسته ترین چهره های بورژوازی شدند. شمار فراوانی از اندیشمندان نامدار، سردمداران اندیشه های نو و انقلابی، مخالفان حکومت های خودکامه ی اریستوکراتیک، رهبران انقلاب های مهم آن روزگار و هواخواهان حقوق طبیعی، آزادی، برابری و برادری با انجمن های فراماسونی جهان در پیوند نزدیک بودند. نویسندگان و اندیشمندانی مانند مونتسکیو، ولتر و روسو و ... نیز در این جرگه بودند. مخترعان، دانشمندان علوم طبیعی، صاحبان حِرَف و صنایع، بانکداران و کارخانه داران از جمله کسانی بودند که در انگلیس و یا سایر کشورهای اروپایی به انجمن های فراماسونی که در آیین نامه های شان اختلاف های طبقاتی مطرح نبود و اندیشه های عصر روشنگری را به دور از غرض ورزی تبلیغ می کرد، روی آوردند. به نوشته ی هابزبام، انجمن های فراماسونی واپسین سال های سده ی 18 با ویژگی های خود، مانند هواخواهی از خردگرایی، و ستیز با کلیسا خود به خود به صورت مرکزی برای اندیشمندان و قشرهای برگزیده ی ضد مسیحیت بودند.(15)
بنابراین نگرش مبتنی بر توطئه همواره در تاریخ وجود داشته است. نخست یهودیان و سپس انجمن های مخفی و در ادامه نمادهای توطئه در سده ی بیستم یعنی بریتانیا، ایالات متحد و اسرائیل به عنوان توطئه چینان بین المللی معرفی شدند. در غرب از جمله کشور امریکا افراد و جریان هایی وجود دارند که همچنان اعتقاد دارند استقلال امریکا کینه کشی فرانسویان از انگلیس است و یا انقلاب فرانسه را انتقام انگلیس به واسطه ی فراماسونی از کشور فرانسه می دانند.(16)
مورخ امریکایی ریچارد هافستادر (17) در 1952 در مقاله ای با عنوان «شیوه ی پارانویایی در سیاست امریکا» به نقد عناصر دست راستی امریکا می پردازد که طی تاریخ همیشه گمان می کرده اند کشور امریکا به کام یک توطئه بین المللی رانده می شود. اینان در سده ی نوزدهم، فراماسون ها و کاتولیک ها را بانی این توطئه می پنداشتند و در نیمه ی اول سده ی بیستم، خود را در خطر توطئه از سوی یهودیان، کمونیست ها و ایادی داخلی آنان می دیدند. بر اساس باورهای یک انجمن در امریکا، عمّال داخلی این توطئه گران در برگیرنده ی اکثر اعضای شورای عالی قضایی، اعضای کنگره رده های بالای پنتاگون و رهبران جنبش مدنی امریکا بودند. اینان حتی رئیس جمهور آیزنهاور را هم بخشی از همین توطئه کمونیستی برای تسخیر امریکا می دانستند.(18)
آلن گاری، نویسنده و خبرنگار امریکایی، در کتابی با عنوان هیچکس جرأت ندارد آن را توطئه بنامد، با نگاهی تماماً توطئه انگارانه- درست یا نادرست- مدعی است که توطئه بسیار گسترده ای در جریان است که هدف آن ابتدا تبدیل تدریجی نظام کلیه ی کشورهای جهان به نظامی کمونیستی و نهایتاً ادغام همه ی آنها در یک حکومت جهانی تحت عنوان اتحاد جماهیر سوسیالیستی جهانی زیر چتر سازمان ملل است. وی بینش کسانی را که تئوری توطئه را نفی می کنند به تمسخر می گیرد و می نویسد:«کسانی که معتقدند وقایع مهم جهانی از یک برنامه ریزی قبلی سرچشمه گرفته اند، مورد تمسخر قرار می گیرند که چرا به "نظریه توطئه در تاریخ" اعتقاد دارند. البته در این عصر و زمان مدرن، جز آنان که زحمت بررسی و مطالعه ی بیشتر را بر خود هموار ساخته اند کمتر کسی به نظریه ی توطئه در تاریخ معتقد است. اما با اندکی تأمل در تاریخ می بینیم که وقایع و حوادث تاریخی را واقعاً به دو صورت می توان توجیه نمود: یا هر چیزی تصادفاً روی می دهد بدون اینکه کسی با طرح و نقشه ی قبلی موجبات آن را فراهم کرده باشد، و در غیر این صورت، وقایع و حوادث تاریخی به این دلیل روی می دهد که طرح و نقشه ی آنها با توطئه قبلاً تهیه شده و کسی آن را به مورد اجرا گذارده است. محافل شوم روشنفکری ما، نظریه ی توطئه در تاریخ را به باد استهزا گرفته اند اما با توجه به واقعیت های گذشته، این نظریه ی "تصادف در تاریخ" است که باید مورد تمسخر قرار گیرد.»(19)
در جناح مقابل نیز- جریانات چپ ملهم از نحله های فکری مارکسیستی- مسائل مشابهی مطرح شده است. کارل مارکس، فیلسوف و اندیشمند بزرگ نیمه دوم سده ی نوزدهم، بنیادهای غرب را در قالب کاپیتالیسم به زیر سؤال برد. سرمایه داری غربی از جانب مارکس متهم شد که «از چنگالش خون پرولتاریا و زحمتکشان جهان بر زمین می چکد»،(20) لنین، رهبر انقلاب شوروی و یکی از پیروان مصمم و رادیکال مارکس هم دیدگاه های افراطی تری را بیان نمود. بدین ترتیب از این دیدگاه نیز رابطه ی بین شرق و غرب از لحاظ سیاسی در تضاد، تقابل و رویارویی خلاصه شد. در یک سو این تضاد تاریخی، غرب (استعمار، کاپیتالیسم جهانی، امپریالیسم، صهیونیسم، شرکت های چند ملیتی و...) و در سوی دیگر دنبال سوسیالیسم و کشورهای جهان سوم.
مرور موارد فوق نشان می دهد که نظریه ی توطئه می تواند در همه ی جوامع و فرهنگ های سیاسی مطرح شود. با این تفاوت که در هر جامعه ای متناسب با سطح توسعه یافتگی، پیشینه ی تاریخی، میزان موفقیت ها و ناکامی ها و دلایل مشابه دیگر این نظریه در افکار و باور عمومی مردم وارد می شود و بر تحلیل رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی تأثیر می گذارد. در قسمت بعدی نظریه ی توطئه و ویژگی های آن در فرهنگ سیاسی و جامعه ی ایران مورد ارزیابی قرار گرفته است.

ب. پیشینه ی نظریه ی توطئه در ایران

در ایران هرگز به صورت تئوریک ادعا نشده است که تمامی رویدادهای سیاسی توسط دست های پنهان خارجی صورت می گیرد. اما در عمل می توان شواهد فراوانی ارائه کرد که بر اساس آن بسیاری از پدیده های سیاسی و حتی اجتماعی داخلی با دلایل و عوامل خارجی تبیین می شوند. درباره ی میزان دخالت بیگانگان هم می توان اختلاف های وسیعی را در این گونه تبیین ها مشاهده کرد. تاکنون در این خصوص دو رویکرد متفاوت وجود داشته است: رویکرد بسیار شدید و افراطی که همه ی مسائل را زیر نظر خارجی [انگلیسی ها ] می داند؛ رویکرد متعادل و منطقی که در آن رویدادهای مهم و برجسته ی ایران را بر اساس دخالت مؤثر و تعیین کننده ی عوامل داخلی تحلیل می کند و در سطوح پایین تری برای عوامل خارجی استقلال و تأثیر قائل است:

-رویکرد افراطی

در این دیدگاه اولویت قائل شدن برای نقش عوامل خارجی به صورت مطلق است. بر این اساس تمامی رویدادها، عزل و نَصب ها، تغییر دولت ها و حتی جنبش های بزرگ انقلابی در ایران از جمله انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی 1357 از ابتدا تا انتها به وسیله ی بیگانگان طراحی شده است و توسط عناصر داخلی آنان به اجرا در آمده است و اگر در ظاهر چنین به نظر می رسد که مردم در این حوادث حضور داشته اند، در واقع باید آنان را مجریان ناآگاه نیات و طرح های خارجیان دانست.
بر اساس این رویکرد انقلاب مشروطه را از همان ابتدا انگلیسی ها پدید آورده و تا انتها به سود خویش به پیش برده اند؛ نهضت ملی شدن نفت تنها به دلیل همراهی امریکا موفقیت نسبی یافت؛ رژیم شاه به این دلیل سرنگون شد که امریکاییان انگیزه ای برای دفاع از وی نداشتند و... اصطلاح مشهور «کار کار انگلیسی ها است » بازتاب این عادت سیاسی است. بر این اساس فرهنگ سیاسی ایران و بررسی های تاریخی آن مملو از اصطلاحاتی نظیر «اجنبی»،«اجانب»، «خارجی ها»،«استعمار»، «استکبار جهانی»،«عوامل سر سپرده»، «حقوق بگیر خارجی»، «مزدور بیگانه» و اصطلاحاتی نظیر آن است.
البته در این ارتباط فقط مردم نیستند که در برخورد با تحولات سیاسی به دنبال این دیدگاه رفته اند. کمتر حکومتی را می توان در تاریخ معاصر ایران سراغ گرفت که مخالفان خود را به خارج و خارجی نسبت نداده باشد. به هنگام انقلاب مشروطه هنگامی که کمیته ای متشکل از بزرگان اصناف خواستار تأسیس مجلس شورای ملی شدند، حکومت وقت آنان را «گروهی از تروریست های جیره خوار انگیس» خواند.(21) رضا شاه نیز به دلیل ایستادگی در برابر انگلیسی ها و نیز قلع و قمع کردن چپ ها در ایران، همواره نگران دشمنی انگلیسی ها و روس ها بود. (22) همچنین ناسیونالیسم دوره ی وی نیز پدیده ای متناقض بود، چون از یکسو «به شدت غرب گرا» و از سوی دیگر و در همان حال نسبت به غرب «بدگمان» بود و نوعی بیگانه ترسی نسبت به غرب داشت.(23) این دیدگاه حتی گاهی باعث شگفتی خارجی ها شده بود. مثلاً نامه های خصوصی و گزارش های محرمانه «سر ریدر بولار»، سفیر انگلستان مطالبی وجود دارد که در آنها از اینکه مردم ایران رضاشاه را دست نشانده ی انگلیس می دانند ابراز تعجب کرده است.(24)
محمدرضا شاه نیز در طول سی و هفت سال سلطنت، به ویژه در دو دهه ی آخر هر مخالفتی را آلت دست خارجی ها، که با او و سلطنتش دشمن بودند، می دانست. مخالفان چپی خود را مرتبط با کمونیسم بین المللی یا «ارتجاع سرخ» می پنداشت، ملیّون را وابسته به امریکا و مذهبی ها را عوامل مصر، سوریه، عراق و در اواخر لیبی می دانست.(25) سفرای امریکا و انگلستان در سال های انقلاب تماس های زیادی با شاه داشتند. این دو در خاطرات خود به این نکته اشاره می کنند که ما دیگر به این سؤال شاه عادت کرده بودیم که از ما می پرسید چرا سیاست های دولت متبوع شما در مورد من تغییر کرده است؟ در واقع شاه تا روزی که درگذشت به دنبال پاسخ این سؤال بود که چرا غربی ها و بالاخص امریکا سیاست خود را در مورد او تغییر دادند.(26)حتی در اوج جوشش انقلابیِ مردم و تحولات مربوط به تغییرات دولت ها در سال 1356، یکی از دلایل انتصاب شریف امامی به نخست وزیری علاوه بر اظهار علاقه ی برخی از محافل مذهبی، گمان شاه درباره ی دخالت انگلیس در تحولات انقلاب نیز نقش داشت. شاه یقین داشت که دولت انگلستان از محرکات اصلی انقلاب اسلامی است، به همین دلیل فکر می کرد که فراماسون پر سابقه ای چون شریف امامی از عهده تشکیل کابینه ی «وحدت ملی» یا در مفهوم دقیق تر، از پس تطمیع انگلستان برخواهد آمد.(27) این دیدگاه همچنین در رده های پایین تر مقامات دولتی و مردم نیز اهمیت و نفوذ قابل توجهی داشته (28) و نیز در میان مخالفان نظام های حاکم هم از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. به طوری که مخالفان نظام های حاکم، حاکمان وقت را به تناوب به عنوان نوکران بیگانه و دست نشاندگان خارجی معرفی کرده اند. بنابراین دیدگاه توطئه بر اساس این رویکرد در جامعه ی ایران میان موافقان و یا مخالفان نظام های حاکم جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است.

-رویکرد متعادل و منطقی

این دیدگاه که شکل متعادل و منطقی نگاه به رویدادها تلقی می شود، مسئله ی متن بودن داخل و حاشیه بودن خارج را مطرح می کند. در این دیدگاه، داخل اصل قرار می گیرد و خارج فرع محسوب می شود. این نظر ضمن طرد بینش نخست، آن را به نقد می کشد و می گوید: نقطه ی ضعف مهم این رویکرد در این است که معمولاً فراموش می کند که مسائل را «ماهوی » بررسی کند و در کنار آن، جایگاهی را هم برای توطئه در نظر بگیرد و قاعدتاً کمتر به این مسئله توجه می کند که موفقیت توطئه ها خود نیازمند وضعیت و شرایط مناسبی است که ریشه در ماهیت قضایا و مسائل دارند. البته اینکه در جهان- به ویژه در جهان سیاست و اقتصاد- مسائل از پیش طراحی شده و کنترل های پنهانی برای جریان سازی و یا هدایت جریانات اموری رایج هستند نکته ی پوشیده ای نیست. مهم آن است که این مسائل و توطئه ها را باید علت اصلی در پیدایش وقایع دانست و یا اینکه آنها را بخشی از مجموعه ای پیچیده فرض نمود.(29) بر اساس این دیدگاه «نظریه ی توطئه» رویکرد غالب در جوامع ضعیف، گرفتار مشکلات و عاجز از حل آن ها است. این رویکرد به حاکمان این گونه جوامع و حتی مردم آنها امکان می دهد تا شکست ها، عقب ماندگی ها و مشکلات درونی شان را با فرافکنی به جوامع بیرونی و عوامل خارج از مرزهای ملی خودشان نسبت دهند.(30)
به این ترتیب در این دیدگاه مسائل درونی کشورها متن است و خارج حاشیه. بنابراین نباید بهای اصلی را به حاشیه یعنی عوامل خارجی داد. هر عامل خارجی برای مؤثر واقع شدن در عرصه ی داخل، لزوماً از نقاط ضعف داخل استفاده می کند. در صورتی که بتوان بر ضعف های داخلی فائق آمد، شانس موفقیت توطئه های خارج کاهش خواهد یافت. این دیدگاه بر این باور است که پرداختن به توطئه از سوی مردم و حاکمان عقب مانده «فرافکنی» است. یعنی نسبت دادن ضعف های خودشان به دیگرانی که عملاً نقشی در ایجاد عقب افتادگی ها و شکست ها نداشته اند و مبری دانستن خودشان از ضعف ها و نارسایی هایی که در واقع موجبات اصلی آن ناکامی ها را فراهم کرده اند.

پی نوشت ها :

1-Quoted from Encyclopedia of American Conspiracy Theories Qutline,edited by Peter knight,U,S:ABC-Clio,july 2001
2-حاتم قادری، «ملاحظاتی پیرامون رژیم شاه»، ایران فردا، شماره ی 5، بهمن- اسفند 1371.
3-omnipotent
4-Abrahamian,Ervand,Essay on the Islamic Republic,University of California Press, 1998.p.111
5-صادق زیبا کلام، «توهّم توطئه»، جست و جو، تهران، 1378، صص 13-14.
6-احمد اشرف، «توهّم توطئه»، فصل نامه ی گفت و گو، شماره ی 8، تابستان 1374، صص 7-8.
7-conspiracy theory
8-Daniel, pipes, Conspiracy: How the Paranoid Style Flourishes and Where in Comes From. New York, The Free Press, 1997,p.53
9-Ibid.,p.XI
10-R.I.Moore, the Formation of a Persecuting Society: Power and Deviance in Western Europe, 950-1250, Blackwell, 1987,p.5
11-Ibid.,p.5
12- عصر روشنگری (Enlightenment)، جنبش فکری اروپای سده ی هفدهم و هجدهم میلادی که در آن اندیشه های مربوط به خدا، عقل، طبیعت و انسان به صورت جهانی مطرح شد که به طور گسترده ای مورد پذیرش قرار گرفت. این جنبش همچنین مشوق تحولات انقلابی در هنر، فلسفه و سیاست گردید. کانون اندیشه روشنگری به کارگیری و تکریم خرد ورزی بود، نیرویی که به واسطه ی آن انسان جهان را درک می کند و شرایط خود را بهبود می بخشد. هدف های انسان خردورز بر اساس باورهای این جنبش دانش، آزادی و خوشبختی در نظر گرفته می شد.
13-freemasonic societies
14-Ibid.,p.XI
15.E.J.Hobsbawm, The Age of Revolution 1789-1848, New York, 1962, pp.37-38
به نقل از: نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیرکبیر، 1367، صص 36-39. البته یادآوری این نکته ضروری است که بورژوازی غرب بنا به سرشت خود، رویه ی دیگری هم به نام توسعه طلبی داشت و سازمان ها و نهادهایی که بر بنیاد سودگرایی بورژوازی پدید می آمد خود به خود در برنامه های رویه ی استعماری غرب نیز با دلبستگی فراوان درگیر می شد. از این روی اقدامات استعماری که انجمن های فراماسونی و وابستگان آن از آن پس مرتکب شده اند همه را باید در چارچوب رویه استعماری بورژوازی غرب در سده های 19 و 20 بررسی کرد.
16-علی اشرفی،«درست و نادرست در نظریه ی توطئه» کیهان، 12 تیر 1372، ص 18.
17-R.Hofstadter
18-یرواند آبراهامیان،«فکر توطئه چینی در فرهنگ سیاسی ایران»، کنکاش، دفتر هفتم، زمستان 1369، به نقل از پیشین.
19-آلن گاری، هیچ کس جرأت ندارد آن را توطئه بنامد، ترجمه ی عبدالخلیل حاجتی، تهران، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 19. به نقل از سروناز تربتی، تئوری توطئه، نشر گفتمان، 1378، صص 24-25.
20- صادق زیبا کلام، ما چگونه ما شدیم، انتشارات روزنه، 1375، ص 24.
21-یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه ی احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1377، ص 109.
22-صادق زیبا کلام، توهّم توطئه، پیشین، ص 25.
23-Banani, the Modernization of Iran, 1921-1941, Standford University Press, 1961.
به نقل از فوران، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی تا انقلاب، ترجمه ی احمد تدین، تهران، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص307.
24-وی طی یکی از نامه های خصوصی و گزارش های محرمانه ی خود در تاریخ 12/12 /1319 می نویسد:«چون ایرانی میل ندارد فکر کند که او سزاوار همین حکومتی است که دارد، بنابراین یک نظریه اختراع کرده که انگلیسی ها [رضا ] شاه را به تخت نشانده اند و حافظ بقای او هستند»(ص 121) یا در تاریخ 17 /1 /1323 در یک نامه ی خصوصی می نویسد: «شاید به خاطر داشته باشید که حدود ده سال پیش [رضا] شاه، ناگهان امتیاز شرکت نفت ایران و انگلیس را لغو کرد و در نتیجه مسئله به جامعه ملل احاله شد. من دو سه نفر ایرانی را که برای دفاع از موضع ایران به ژنو رفته بودند می شناسیم [منظور علی اکبر داور، حسین علاء، انوشیروان سپهبدی و نصرالله انتظام است] آنها اتفاقاً افراد تحصیل کرده ای هستند که در خارج زندگی کرده اند و هرگز در این اعتقاد غریب سهیم نبوده اند که انگلستان شاه را برای مقاصد خودش- مقاصدی نامشخص- بر سریر قدرت نگه داشته است. اینان ادعا می کنند که تقریباً همه ایرانیان تحصیل کرده عقیده دارند که مباحث ژنوکاری نمایشی بوده است، با این منظور که بی سر و صدا به رضاشاه به صورت ازدیاد حق امتیاز، رشوه ای داده شود تا او را همواره در خدمت دولت انگلستان نگه دارند»(نامه های خصوصی و گزارش های محرمانه سر ریدر بولار، ترجمه ی غلامحسین میرزا صالح، تهران، انتشارات طرح نو، 1371، ص 580، چاپ اول).
25-صادق زیبا کلام، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، 1372، ص 27.
26-"How The Americens Overthrew me", Now!, December, 1979, pp.21-34
به نقل از زیبا کلام، پیشین، صص 28-29.
همچنین ویلیام سولیوان، آخرین سفیر امریکا در ایران، این باور شاه، که جریانات ایران را در دوران انقلاب، خارجی ها به راه انداخته اند. در یکی از ملاقات هایش با شاه این گونه بیان می کند:
« در اولین دیداری که پس از بازگشت به تهران با شاه داشتم می خواستم در صورتی که فرصت مناسبی پیش آید درباره ی وضع مزاجی او سؤالاتی بکنم ولی روزی که او را در دفتر کارش در کاخ نیاوران دیدم سالم و سرحال به نظر می رسید.
چند دقیقه ی اول به رد و بدل کردن تعارفات و احوال پرسی و چگونگی گذراندن مرخصی مان گذشت و تا وقتی که مسائل جاری روز و اوضاع سیاسی کشور را مطرح نکرده بودم، علامت ناراحتی در شاه مشاهده نشد؛ اما به محض اینکه مسائل سیاسی روز را عنوان کردم چهره اش درهم رفت و طرز صحبتش تغییر کرد. او ترجیح می داد که درباره ی بحران جاری کشورش صحبت نکند و هر چه من سعی می کردم او را به حرف بیاورم با جملات منقطع به سؤال من پاسخ می گفت و سکوت اختیار می کرد. این طرز صحبت شاه و چهره ی غمگین او کاملاً برای من غیر عادی بود و به همین جهت بی اختیار و با لحنی که شاید کمی هم زننده بود پرسیدم: شما را چه می شود؟
با این سؤال من ناگهان عقده های دل شاه باز شد و در حدود ده دقیقه بدون وقفه حوادثی را که طی چند ماه اخیر در ایران روی داده از دیدگاه خود توضیح داد. شاه مجموعه ی این حوادث را به عنوان قانون شکنی و نقض حاکمیت دولت توصیف می کرد و می گفت طبقات مختلف اجتماعی از دانشجویان و کارگران گرفته تا بازاریان و عناصر وابسته به روحانیون شیعه به این جریان کشیده شده اند. اعتقاد او این بود که تظاهرات و فعالیت های که علیه رژیم انجام شده طبیعی و خودجوش نیست، بلکه برنامه ای از پیش تعیین شده بر ضد رژیم است. شاه در تشریح و توضیح این نظر خود پای قدرت های خارجی را به میان کشید و گفت آن چه پیش آمده از حدود توانایی و قابلیت ک.گ.ب (سازمان جاسوسی شوروی) خارج است و باید دست انتلیجنس سرویس و سازمان سیا هم در کار باشد. شاه مخصوصاً روی نقش انگلیسی ها در این ماجرا تأکید می کرد و می گفت انگلیسی ها بعد از ملی شدن نفت کینه ی او را به دل گرفته اند و چون زیر بار شرایط آنها برای تمدید قرارداد کنسرسیوم نفت نرفته است به تحریک بر ضد او دست زده اند. شاه اخبار و گفتارهای رادیوی بی.بی.سی را که به تبلیغ نظرات مخالفان پرداخته و لحن انتقاد آمیزی نسبت به رژیم او در پیش گرفته بود به عنوان شاهد مدعای خود ذکر می کرد.
اما آن چه شاه را بیشتر از همه رنج می داد نقشی بود که به خیال او سازمان سیا در فعالیت های ضد رژیم بازی می کرد. او با شگفتی و ناراحتی می پرسید مگر با امریکایی ها چه کرده است که سیا بر ضد او دست به کار شده است؟ شاه به جریان مسافرتش به امریکا و بازدید کارتر از ایران اشاره کرد و گفت او گمان می کرد که پس از این دید و بازدیدها و مذاکراتی که صورت گرفته روابط ایران و امریکا بر پایه ی محکمی استوار شده و امریکا از سیاست های او پشتیبانی می کند. حال او می خواست بداند چه پیش آمده است که امریکا از حمایت او دست برداشته؟ آیا او کاری کرده که موجب نارضایتی امریکایی ها شده؟ یا بین ما و روس ها توافق محرمانه ای برای تقسیم جهان صورت گرفته و ایران هم جزئی از این توافق است؟
از طغیان خشم و غضب شاه و حرف هایی که از زبان او شنیدم لحظه ای گیج و مبهوت شدم. او با لحن مردی سخن می گفت که ناجوانمردانه مورد خیانت واقع شده و گویی دادخواهی می کرد. شاه در تمام مدت صحبت با حالتی پریشان و احساساتی سخن می گفت، به طوری که در پایان این صحبت ها واقعاً متحیر بودم که چه واکنشی باید نشان بدهم.»
برای گفت و گوهای شاه با سفیر امریکا «ویلیام سولیوان» در دوران انقلاب ر.ک. خاطرات سولیوان که تحت عنوان مأموریت در ایران، ترجمه ی محمود مشرقی، انتشارات هفته، چاپ سوم، 1361 به چاپ رسیده است. گفت و گوهای شاه با سفیر انگلستان،«آنتونی پارسونز»، در دوران انقلاب نیز در خاطرات پارسونز که به فارسی تحت عنوان غرور و سقوط، ترجمه ی دکتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، 1363 چاپ شده است. و بالاخره برای مطالعه ی نظرات ژنرال هایزر می توان به مأموریت در تهران (خاطرات ژنرال هایزر)، ترجمه ی ع. رشیدی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1365 رجوع نمود.
شاه پس از خروج از ایران و پرواز به سوی مصر، به دلیل بیماریش در بیمارستان نظامی آسوان مدتی اقامت می نماید. از جمله کسانی که به ملاقات وی می روند «جرالد فورد» رئیس جمهور سابق امریکا و خانم «سینتیا هلمز» همسر «ریچارد هلمز« رئیس اسبق سازمان سیا و سفیر امریکا در ایران طی سال های 1352-1356، بودند. خانم هلمز در خاطرات خودش نقل می کند که به مجرد ورود «جرالد فورد» به اتاق، شاه با افسردگی و ناامیدی به او می گوید «چرا؟» (چرا امریکا او را از قدرت به زیر می کشد) برای اطلاع از خاطرات خانم هلمز ر.ک:
Helms,Cynthia,An Ambassador's Wife in Iran, U.S.1981
27-عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، نشر اختران، 1380، ص387.
28-ایرج پزشکزاد نویسنده ی کتاب دایی جان ناپلئون خاطره ای را نقل می کند که نشان دهنده ی نفوذ این مسئله است. وی می نویسد: هنگامی که در وزارت امور خارجه مشغول به کار بودم، به میهمانی شامی که در آن دیپلمات های مختلف حضور داشتند، دعوت شدم که در آن آقای هویدا، نخست وزیر وقت، نیز حضور داشت. به هنگام صحبت با سفیر سوئیس هویدا ما را دعوت به صرف شام نمود. در این بین سفیر سوئیس که با کتاب دایی جان ناپلئون آشنا بود به هویدا گفت: شما با آقای پزشکزاد نویسنده ی کتاب دایی جان ناپلئون آشنا هستید؟ هویدا دست بنده را گرفت و در گوشه اتاق گفت: شما دایی مرا از کجا می شناختید؟ من هر چه گفتم که دایی شما را نمی شناسم هویدا قبول نمی کرد. وی اصرار داشت همه حرف هایی که در کتابم نوشتم عین صحبت های دایی وی بوده است. این نشان می دهد که بسیاری از ما یک «دایی جان» در خانواده داریم. به نقل از مصاحبه ی مجله ی الکترونیکی ایرانیان با ایرج پزشکزاد در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، 8 نوامبر 1997، ص 2.
29-حاتم قادری، پیشین، ص 6.
30-مجید محمدی، «نظریه ی توطئه»، نگاه نو، آذر1370، ص 7.

منبع مقاله :
آبراهامیان، یرواند، اشرف، احمد، همایون کاتوزیان، محمدعلی؛ (1382) جستارهایی درباره ی تئوری توطئه در ایران، گردآوری و ترجمه ی محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشرنی، چاپ هشتم